دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

این وبلاگ محل تفکرات و فعالیت ها و زندگی منه.
خوب و بد
شیرین و تلخ
آدرس اینستاگرام
saravirastar

جهت سفارش:
ویراستاری، صفحه آرایی، نوشتن متن، طراحی جلد، اخذ مچوز نشر و چاپ کتاب
09135701698
فقط پیام در پیامرسان جواب میدم

۱۱ مطلب در آذر ۱۴۰۱ ثبت شده است

مدار ثروت

شنبه, ۲۶ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۰۰ ق.ظ

26/آذر/1401

به شدت این مدت شلوغ بودم و کمی دست درد داشتم ولی روتین صبحگاهیم هنوز پابرجاست. کتاب‌هایی در این مدت خوندم و دوره‌ی مدار ثروت دکتر کاویانی رو گوش دادم که کمی از اون نکات رو براتون می‌گم.

اول این‌که مثل هر کار دیگه که نیاز به باور و ایمان هست، پولدار شدن هم نیاز به این داره که باورهای ثروت‌ساز در ذهن بسازیم تا بتونیم در مدار ثروت قرار بگیریم.

نمی‌دونم اولین بار در کدوم کتاب در مورد مدار خوندم ولی مفهومش رو براتون می‌گم.

همون‌طور که سیاره‌ها بر روی مدارهایی در حال حرکت هستن، افکار و باورهای ما در ضمیرناخودآگاهمون هم در مدارهایی می‌چرخن. این‌که به چه چیزهایی باور داشته باشی تو رو در اون مدار قرار میده و کسانی که در اون مدار هستن بهت نزدیک میشن.

یکی دیگه از کارهایی که باید انجام بدی تا در مدار ثروت باشی اینه که استایلت مثل ثروتمندان باشه، جاهایی بری که اون‌ها هستن، افکاری داشته باشی که اون‌ها دارن.

بعد در مورد عزت‌نفس و ارزشمندی صحبت میکنه. کسی که عزت‌نفس داره هدف داره و می‌دونه چکارهایی بکنه که به اهدافش برسه. تمرینی که داده اینه که یه نفر رو الگوی خودت قرار بده و از اون تقلید کن. البته به نظر من نمیشه صددرصد از کسی تقلید کرد چون همه اشتباه دارن ولی میشه یه سری کارها رو یاد گرفت.

ادامه دارد...

پ.ن: به علت دست درد کم نوشتم، در قسمت بعدی بقیه‌اش رو می‌گم.

پیش به سوی آینده

سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۳۹ ق.ظ

22/آذر/1401

من هنوز هم دارم به مطالعه ادامه می‌دهم. در این مدت کتاب گاو بنفش، یخ‌شکن‌ها، مدیریت ارتباطات و عشق با حروف کوچک را مطالعه کردم و در حال حاضر دوره‌ی مدار ثروت دکتر کاویانی را می‌گذارنم.

بریم سر خلاصه کتاب‌ها:

یخ‌شکن‌ها بیشتر بدرد نتورکرها می‌خورد، خودم در سال‌های 93 و 94 نتورکر بودم، برای کسانی که تازه می‌خوان وارد جامعه بشن خوبه. یک چیز از این کتاب یاد گرفتم که روی اطرافیانم امتحان کردم و اون هم دریافت جواب بله هست و این عبارت جادویی اینه:

«اشکال نداره اگه...»

تا الان به هر کس که گفتم جواب بله گرفتم J

اما در مورد گاو بنفش به درد بازاریاب‌ها و فروشنده‌ها و بیزینسی‌ها می‌خوره که البته من فقط خوندمش. خودمون باید گاو بنفشمون رو پیدا کنیم.

کتاب مدیریت ارتباطات مثل همه کتاب‌های ارتباطی بود. به شخصه کتاب‌هایی را می‌پسندم که نکات کاربردی داشته باشه و باعث رشدم بشه. نکته‌ای که همه کتاب‌ها میگن لبخند زدنه. اگه خودم رو ببینین، همیشه می‌خندم حتی وقتی دارم فکر می‌کنم هم لبخند می‌زنم یا موقع عصبانیت و دعوا، کلاً کم‌تر دعوا می‌کنم چون طرف مقابل نمی‌دونه چه موضعی بگیره!

در مورد کتاب عشق با حروف کوچک یه داستان کوتاه بود از پسری که احساس تنهایی می‌کرد و بعد عشق دوره بچگی‌اش رو می‌بینه.

در مورد مدار ثروت هم باید بگم الان قسمت هشتم فصل دوم هست. فصل اول در مورد این می‌گه که ثروت برای همه‌ی آدم‌ها هست و یه جورایی داره ادیفای می‌کنه. کاری که میگه بکنین این هست که هر روز قبل از خواب و بعد از بیداری رویاهات رو در ذهنت مجسم کن. البته این یه دلیل منطقی داره که بعداً بهتون میگم.

الان کلی کار دارم. یه کتاب برای ویراستاری سفارش گرفتم که به شدت کار داره، در مورد تربیت کودکه. به علاوه دو متاب ششصد صفحه‌ای برای صفحه‌آرایی حرفه‌ای دارم که طی سه روز آینده تحویل میدم.

دو تا سفارش نوشتن کتاب هم دارم که هنوز قطعی نشده.

و الان که این قسمت رو نوشتم ساعت چهار صبحه.

پیش به سوی یه روز تازه و پرکار

پ.ن: من یه ربات نظافتکار می‌خوام. J


آبنبات هلدار

سه شنبه, ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۰۱ ق.ظ

15/آذر/1401

باورتون نمی‌شه که من هر روز که ساعت چهار صبح بیدار می‌شم نمی‌دونم چندمه و وقتی کامپیوتر رو روشن می‌کنم اولین چیزی که سرچ می‌کنم اینه:

«امروز چندمه؟» یا «اذان صبح کیه؟»

شیوه‌ی گرگ:

دیروز این کتاب با 284 صفحه را به اتمام رساندم. کل کتاب در مورد این سه چیز بود: لحن کلام، زبان بدن و مزخرف نگو.

فروشنده شروع می‌کنه و هوشمندانه پیش میره ولی بعد... حرف کم میاره و مزخرفات میگه، یعنی از بین دو خط مستقیم پرت میشه و بیرون و بعد خریدار با یه تشکر شیک می‌ذاره میره.

آبنبات هل‌دار:

چند ماه پیش، مشتری‌ای داشتم که این کتاب رو سفارش داد و بعد خودم هم کنجکاو شدم تا ببینم داستان از چه قراره. میون همه‌ی کارهای جدی‌ای که می‌کنم باید بگم این کتاب باعث خنده‌ام شد. احتمالا به خاطر محسنه و صداقتش که موقع تعریف داره. نویسنده این رمان نگفته که دقیقا چه شکلیه ولی به نظر من کچله و تپل!

ژانر رمان خانوادگیه و مثل اتفاقات روزمره است با این حال در کنار طنز بودنش غمگین هم هست.

 

پ.ن: بعد از کلی گشتن میون فیلترشکن‌ها بالاخره یکی پیدا شد که با سرعت مورچه‌ای یه حرکت‌هایی بزنه. اسمش گرین نته.

دارم کمیک «من با آنتی فنم ازدواج کردم» رو می‌خونم. کاش خونه‌ی ما به بزرگ‌ترین کتاب‌فروشی یا کتاب‌خونه نزدیک بود ولی حیف که از عالم و آدم دوریم.











آنژیو و شیوه گرگ

يكشنبه, ۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۳۵ ق.ظ

13/آذر/1401

دیروز قرار بود پدرهمسرم برای آنژیو به بیمارستان بره، هر چه اصرار کردم که من هم برم گفت خسته می‌شی و کاری از دستت بر نمیاد، بعد یه نگاهی به بچه‌هاش کردم، غیر از همسرم هیچکدوم اهمیتی نمی‌داد. در کل من هم نرفتم و همسرم از ساعت شش صبح که رفته بود تا ساعت 10 شب یه سره به این طرف و اون طرف دویده بود. نه که فکر کنین چون پسر اوله یا تنها پسره ها... فقط به این دلیل که به پدر و مادرش اهمیت میده.

ساعت چهار زنگ زد که بابا رو مرخص کردن و عملش نکردن چون کم‌خونی داره و نمی‌دونم چه چیزش بالاست و کلیه‌هاش مشکل داره. خلاصه رفته بودن دکتر کلیه و اون هم گفته بود تا یه هفته گوشت قرمز، نمک، چربی و سرخ‌کردنی نخوره و دوباره آزمایش بده. پدرشوهرم 82 سالشه.

کلاً داستان داره این خانواده... .

بگذریم! بریم سراغ کتاب شیوه‌ی گرگ از جردن بلفورت

تا الان به فصل نه‌اش رسیدم. البته که دیروز فقط صبح تونستم بخونم اما در ادامه در مورد لحن صحبت کرد.

مثلا اگه همسرم من رو کوتاه و بلند صدا کنه:

- سارا!

نیاز نیست ادامه‌اش رو بگه چون از لحنش می‌فهمم چیز خوبی در حال اتفاق افتادن نیست تا زمانی که با صدای ملایم و کشداری بگه:

- ســــــــــارا...

البته پدرشوهرم اکثرا با لحن اولی صدام می‌زنه و همسرم با لحن دومی J

برای فروش خیلی مهمه که با چه لحنی بیان بشه که اعتمادبه‌نفس به کار رو نشون بده.

قسمت جالب و تاثیرگذار لحن اون جاییه که می‌خوای روی طرف مقابلت اثر بذاری پس به صورت زمزمه با صدای آروم و لحن متفاوت می‌تونی چیزی بگی و بعد به صدای خودت برگردی.


مرجان جادو

شنبه, ۱۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۲۸ ق.ظ

12/آذر/1401

از اون‌جایی که ساعت 6:40 صبح آفتاب میزنه من هم دیگه ساعت 4:30 بلند میشم. چند روزیه ورزش نکردم و سعی می‌کنم برگردم به حالت هر روز ورزش.

کتاب «شیوه گرگ» رو شروع کردم و چند بار وسطش خوابم برد. فکر کنم سه روزی هست که این کتاب رو شروع کردم. فعلا در مورد فروشه و اینکه چطوری سهام رو بفروشه.

جردن به یه سری کارگزار یاد میده که چطوری سهام رو بفروشن. اون دو تا خط ترسیم می‌کنه و موقع صحبت با مشتری باید بین این دو خط قرار بگیری، اگه از موضوع فروش دور بشی بالا یا پایین این دو خط قرار می‌گیری. چیزی که مهمه اینه که مشتری بهت اعتماد پیدا کنه که می‌تونی از یک تا ده بهش نمره بدی.

مطلب دومی که در موردش صحبت می‌کنه لنگر انداختنه، همون داستان سگی که مدتی با صدای زنگ بهش غذا می‌دادن و بزاق دهنش ترشح می‌کرد و بعد مدتی فقط صدای زنگ رو درمی‌آوردن و همون اتفاق میوفتاد. بهش میگن شرطی شدن یا ایجاد عمیق عادت.

فعلا تا اینجا خوندم. یه مشتری دیروز داشتم که کتاب مرجان جادو شیخ بهایی رو میخواست. براش پیدا کردم و به همسرم گفتم. دیشب همسرم تا ساعت سه بیدار بود و داشت این کتاب رو میخوند. اسم تهیه کننده‌های کتاب دو تا موکله یا فرشته‌ای چیزی...


فیلتری و کتاب

جمعه, ۱۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ق.ظ

11/آذر/1401

اول یکم شاکی بازی در بیارم. آموزش ویراستاری رو آپدیت کردم، شد 16 جلسه به علاوه دوره کسب درآمد، دو تا از هنرجوها ایمیلشون کار نمی‌داد، از اونجایی که آموزش در کامپیوتر بود خواستم نسخه‌های وب رو نصب کنم.

روبیکا که توی همون مرحله اول موند. ایتا به صورت وب ایجاد شد که هنرجو نداشت، اسکایپ رو نصب کردم که باز هنرجو رو پیدا نکردم. در آخر ایمو هم نصب کردم.

حالا وصل شدن به واتساپ جالبه، سه تا فیلترشکن نصب کردم که هر کدوم یکی یه بار وصل شد. سایفون، هوک و کلش.

خلاصه بگم که کلی دردسر داشتم.

تازه به همین‌ها بسنده نمی‌شه! بعد از دو ماه یکی از مشتری‌ها پایان‌نامه‌ای که براش نوشتم رو فرستاده و گفته که استادش به منابع گیر داده، منم میون این همه کار یادم نیست چی بود!

دیدین یه سری آدم‌ها خیلی از آدم انرژی می‌گیرن؟ به نظرم از بس وابسته‌ان. یکی نیست بهشون بگه «یکم برو کارهات رو خودت بکن، عین این بچه لوس‌ها آویزون این و اونی!»

دیگه بگذریم، بریم سراغ کتاب‌های جدیدی که خوندم.

اول کتاب «زندگی نزیسته‌ات را زندگی کن» رو خوندم، تا اواسطش هم پیش رفتم ولی دیدم بیخودی طولانیه و هیچی به اطلاعاتم اضافه نمی‌کنه. تهش این بود که می‌گفت کارهایی که می‌خوای بکنی رو انجام بده و یه سری از پدر و مادرها زندگی نزیسته‌شون رو روی بچه‌هاشون پیاده‌سازی می‌کنن.

بعد کتاب «درآمدهای رویایی بدون سرمایه‌گذاری» رو خوندم که باحال بود. پر از ایده‌هایی که با هیچی پول دربیاری. مثلا بورس و اوراق قرضه یا از اینترنت که یه عالمه راه برای گفته بود که پول در میاد. من هم تصمیم گرفتم بذارم برای جلسه آخر کسانی که آموزش‌هام رو شرکت می‌کنن.

الان کتاب «شیوه گرگ» رو شروع کردم از جردن بلفورت. شاید فیلم‌ گرگ‌های وال استریت رو دیده باشین، درمورد جوردنه.


چشم سوم

سه شنبه, ۸ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۲۸ ق.ظ

8/آذر/1401

یکم این چند روز سرم شلوغ بود. همراه همسرم دو تا در بزرگ رنگ زدیم، دست تنها! دیگه از کت و کول افتادیم ولی تجربه‌ی جدیدی بود. موقع رنگ کردن کتاب وضعیت آخر رو گوش دادم که به شدت تخصصی بود. در مورد کودک درون و والد و بالغ صحبت کرده بود و اینکه چه اتفاقی برای یه سری میوفته که مغزشون قاط می‌زنه و اصطلاحا بهشون میگن روانی. همه چیز برمی‌گرده به دوران خودکی و چیزی که به خودمون میگیم. بهترین موقعیت اینه: «من خوبم، تو هم خوبی». چیزی که هلاکویی هم در موردش صحبت می‌کرد. کسی رو می‌شناسم که در زمان بچگی پدر و مادر نامناسبی داشته و مدام دعواها و ضد و خوردهای اون‌ها رو میدیده، به علاوه اینکه این کتک‌ها به خودش هم می‌رسیده، نتیجه‌ی این زندگی در ذهن اون این شده:«من بدم، تو بدی». الان که 23 سالش شده به شدت عصبی و بداخلاقه و هیچ کاری رو درست انجام نمیده، همچنین مدام از دیگران طلبکاره و از همه بد میگه و تلاش می‌کنه روابط همه رو با هم بد کنه... به قول دکتر شیری که می‌گفت: «کسی که زخم خورده، به راحتی به دیگران زخم می‌زنه».

کتاب بعدی در مورد چشم سوم و فعال کردنش بود. نویسنده ابوطالب برازنده بود که کتابش رو می‌خوند. می‌گفت کتابش در سال 83 چاپ شده و دیگه بهش اجازه تجدید چاپ ندادن.

می‌گفت رنگ چشم سوم نیلی و آبی هست. یکی از چیزهایی که می‌تونه چشم سوم رو فعال کنه اینه که آبی رو در لیوان نیلی رنگ در مقابل نور خورشید قرار بدی. چشم سوم بین دو پیشونیه، همون جایی که مهر موقع سجده در نماز قرار می‌گیره، یه راه دیگه اینه که در هنگام طلوع آفتاب به سجده بری و چند دقیقه‌ای بمونی. تعدادی سنگ رو نام برد که برای فعال کردن مفیدن، همچنین مراقبه.

در تفسیر المیزان یک نوع مراقبه برای فعال سازی چشم سوم نوشته شده که با نام چشم دله.چیزی که بهش تاکید شده بود اینه که به هیچ عنوان بدون راهنما اینکار رو نکنین چون تبعات بدی داره.

حجم اینترنتم رو  کم کردم و الان 10 گیگ دادم. قبلا 20 تا بود.


سه روز و سه کتاب

شنبه, ۵ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۰۶ ق.ظ

5/آذر/1401

حرف زیاده پس فکر کنم یکم طولانی بشه.

زندگی‌نامه چارلی چاپلین: اولش من رو یاد دکتر حسابی انداخت به خاطر این‌که دو تا پسر بودن که پدرشون پی زندگی خودش رفته بود و مادر به سختی زندگی رو می‌گذروند، بعد پدر وارد میشه و کمی خرجی میده ولی میمره. شباهت بعدی اینکه هر دو پسر دومن و هر دو بعد از سختی‌های فراوان به نتایج دلخواه می‌رسن؛ اما ادامه‌اش رو از چارلی میگم. اون دیگه ادامه تحصیل نمی‌ده و با کارگردان‌ها قرارداد میده و پانتومیم باز می‌کنه. از 12 سالگی شروع کرده و از راه بازیگری پول درمی‌آورده و بعد از اینکه وضعش خوب شد کارگردان می‌شه و فیلم‌نامه می‌نویسه، در این مسیر چندین بار ازدواج می‌کنه و چندین فرزند داره ولی جالبه اینه که همش از تنهایی گفته! با افراد سرشناس دیدار می‌کنه و کلا بهت بگم که از طریق فیلم‌هاش می‌ترکونه. یه فیلم با نام دیکتاتور بزرگ می‌سازه که منظور هیتلر بوده چون در اون زمان هیتلر جنایات زیادی کرده و این فیلم نوعی اعتراضه.

کتاب همسایه‌ی میلیونر: یکی از نکاتی که در همه کتاب‌هایی که در مورد پوله میگه، اینه که سعی کن مالیات کمتری به دولت بدی. کلاً مالیات در هر کشوری و در هر زمانی چهره‌ی خوبی نداشته. حالا یکی از راه‌های کمتر مالیات دادن اینه که کمتر خرج کنی چون با هر تراکنش مالیات کسر میشه. بشمار ببین در ماه چند بار خرید میکنی؟ خودم بیشتر از صد بار. به این نتیجه رسیدم که برای خرید یک ماه ی باره از فروشگاه خرید کنم. در کتاب دو نوع ثروتمند رو معرفی کرده، ثروتند کارآمد و ثروتمند ناکارآمد.

ثروتمند ناکارآمد اونیه که هر چی داره خرج می‌کنه و هیچ برنامه‌ای روی پولش نداره، یه جورایی مثل پدر بی‌پول رابرت کیوساکی می‌مونه. اون‌ها به بچه‌هاشون زیادی هدیه میدن و پول زیادی رو توی جیباشون میریزن که این باعث میشه بچه‌هاشون هم ناکارآمد بشن. ماشین‌های لوکس می‌خرن و لباس‌های گرون می‌پوشن.

ثروتمند کارآمد اونیه که برنامه داره، می‌دونی چی و چه وقت خرج کنه، ثروت رو بر دارایی‌هاش می‌دونه و پول زیاد برای موارد مصرفی خرج می‌کنه. حکم پدر پول‌دار رابرت کیوساکی رو داره. اون به بچه‌هاش یاد میده که صرفه‌جو باشن. اکثراً کسی نمی‌دونه که ثروتمنده حتی بچه‌هاش.

کتاب سرمایه‌گذاری هوشمند: این کتاب در مورد بورس بود که چطوری سهام بخریم و باهاش چکار کنیم.

جدای از این کتاب‌هایی که در این دو روز خوندم، تولد خواهرم هم بود. البته خودش نمی‌دونست که صد نفر توی یه سالن برای تولدش جمع شدن و منتظر ورودش هستن. خلاصه که جای همتون خالی بود.


شفای کودک درون

پنجشنبه, ۳ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۸ ق.ظ

3/آذر/1401

واقعا که انسان موجود پیچیده‌ایه!

این بار کتاب «شفای کودک درون» با 220 صفحه رو خوندم. در مورد درون انسان می‌گفت و یک کودک درون که باید ازش مراقبت بشه. به جز کودک، والد هم داریم که هر چه بزرگ‌تر میشیم، کودک ساکت‌تر و والد پررنگ‌تر میشه. همون داستان نادیده گرفتن احساساتمون.

بعد از هر فصل تمارینی داده شده که با کودک درون ارتباط برقرار کنیم. ارتباط به این گونه هست که با دست راست می‌نویسی و با دست چپ جواب می‌گیری.

من چند بار امتحان کردم ولی نمی‌دونم جوابی که داده میشه از سمت کودک درونمه یا از سمت ذهنم!

می‌خواستم از کودکم بپرسم که جلد سوم دنیای جادویی چطوره و می‌خواد چطوری تموم بشه ولی خط خطی کرد، فکر کنم حال نداره جواب بده! J


تختخوابت را مرتب کن

چهارشنبه, ۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۹ ق.ظ

2/آذر/1401

امروز صبح یه کتاب جدید شروع کردم با نام «تختخوابت را مرتب کن». یه زمانی این کتاب خیلی طرفدار داشت ولی نمی‌دونم چرا؟! هیچ چیز خواصی نداشت جز اینکه یه کمی از خاطرات یه ژنرال بود که می‌گفت وقتی سرباز بوده اولین کاری که می‌کرده تختخوابش رو مرتب می‌کرده و حس خوب می‌گرفته. البته در ارتش آمریکا باید اینکار رو بکنی، لباس‌هات باید صاف و اتوکشیده باشن و کفش‌هات واکس‌زده، در غیر اینصورت تنبیه میشی. بعد در ادامه کتاب از سختی‌ها نوشته بود و زمانی که صدام رو دستگیر کردن. همچنین جنگ افغانستان و یه سری کارها مثل شنا در آب سرد و تحمل سختی‌ها همین.


سفر روح

سه شنبه, ۱ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۵ ب.ظ

1/آذر/1401

امروز کتاب سرنوشت روح مایکل نیوتون رو تموم کردم. نظریه‌های جالبی بود. طبق تحقیقات نیوتون که با هیپنوتیزم به آن‌ها رسیده بود روح‌ها پس از مرگ وارد عالم ارواح میشن، طبق سطحی که دارن وارد شورا میشن. شورا متشکل از روح راهنما که در پشت سر سمت چپ روح ایستاده و چهار روح سطح بالا انجام میشه. این شوراها زیر نظر روح برتر یا همون خداست. در شورا اعمال روح مورد بررسی قرار می‌گیره، البته افرادی که خودکشی کرده‌ان جای دیگه‌ای برده میشن و مورد توبیخ قرار می‌گیرن. اعمال نادرست مورد بررسی قرار می‌گیره و روح توبیخ میشه، بعد از اون کلاس‌هایی برای رشد او در نظر گرفته میشه.

هر کلاس شامل پنج الی شش روح دیگه‌است که در این گروه روحی آن‌ها با هم ارتباط نزدیک دارن. این ارتباط در دنیا هم وجود داره، شاید در زمانی خواهر و برادر و در زمان دیگه زن و شوهر باشن.

اما در مورد جنین. روح از ماه چهارم به بعد وارد جنین میشه و خودش رو با ذهن و مغز جنسی تطابق میده. بعضی از جسم‌ها مقاومت می‌کنن ولی در آخر باهم کنار میان. بعضی از روح‌ها ترجیح میدن که پس از پایان یافتن کامل مغز وارد جسم بشن، یعنی ماه هشتم.