داستان فداکاری مادر سر به مهر
باز هم من نصفه شب از خواب بیدار شدم و یک داستان کوتاه نوشتم
برای خوندن پی دی اف داستان که همراه با عکس هست روی لینک زیر کلیک کنین
نظر یادتون نره
باز هم من نصفه شب از خواب بیدار شدم و یک داستان کوتاه نوشتم
برای خوندن پی دی اف داستان که همراه با عکس هست روی لینک زیر کلیک کنین
نظر یادتون نره
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
چند وقتی بود که میخواستم اپیزودهایی رو قرار بدم برای همه تا این بیشمار کتابی که میخونم و بیشمار آموزشی که میبینم هم به خودم و هم به دیگران کمک کنه، برای همین شروع کردم به ویسهایی از خلاصهها و نکتههایی که در دفترهایم نوشتم.
هر اپیزود نام مخصوص به خودش رو داره.
خیلی ممنون میشم که بعد از شنیدن هر اپیزود نظرتون رو بگین.
این ویس رو همینجا قرار میدم ولی اگه کست باکس دارین میتونین ویسها رو انجا با نام اپیزودهای جادویی پیدا کنین. اگه تازه میخواین در کست باکس ثبت نام کنین کد معرف من رو (YYWJC6) در قسمت معرف زده و وارد شوید.
همچنین در کانال تلگرام، ایتا، بله و روبیکا وجود داره. نام انتشارات ادب امروز رو سرچ کنین.
اول یکم شاکی بازی در بیارم. آموزش ویراستاری رو آپدیت کردم، شد 16 جلسه به علاوه دوره کسب درآمد، دو تا از هنرجوها ایمیلشون کار نمیداد، از اونجایی که آموزش در کامپیوتر بود خواستم نسخههای وب رو نصب کنم.
روبیکا که توی همون مرحله اول موند. ایتا به صورت وب ایجاد شد که هنرجو نداشت، اسکایپ رو نصب کردم که باز هنرجو رو پیدا نکردم. در آخر ایمو هم نصب کردم.
حالا وصل شدن به واتساپ جالبه، سه تا فیلترشکن نصب کردم که هر کدوم یکی یه بار وصل شد. سایفون، هوک و کلش.
خلاصه بگم که کلی دردسر داشتم.
تازه به همینها بسنده نمیشه! بعد از دو ماه یکی از مشتریها پایاننامهای که براش نوشتم رو فرستاده و گفته که استادش به منابع گیر داده، منم میون این همه کار یادم نیست چی بود!
دیدین یه سری آدمها خیلی از آدم انرژی میگیرن؟ به نظرم از بس وابستهان. یکی نیست بهشون بگه «یکم برو کارهات رو خودت بکن، عین این بچه لوسها آویزون این و اونی!»
دیگه بگذریم، بریم سراغ کتابهای جدیدی که خوندم.
اول کتاب «زندگی نزیستهات را زندگی کن» رو خوندم، تا اواسطش هم پیش رفتم ولی دیدم بیخودی طولانیه و هیچی به اطلاعاتم اضافه نمیکنه. تهش این بود که میگفت کارهایی که میخوای بکنی رو انجام بده و یه سری از پدر و مادرها زندگی نزیستهشون رو روی بچههاشون پیادهسازی میکنن.
بعد کتاب «درآمدهای رویایی بدون سرمایهگذاری» رو خوندم که باحال بود. پر از ایدههایی که با هیچی پول دربیاری. مثلا بورس و اوراق قرضه یا از اینترنت که یه عالمه راه برای گفته بود که پول در میاد. من هم تصمیم گرفتم بذارم برای جلسه آخر کسانی که آموزشهام رو شرکت میکنن.
الان کتاب «شیوه گرگ» رو شروع کردم از جردن بلفورت. شاید فیلم گرگهای وال استریت رو دیده باشین، درمورد جوردنه.
یکم این چند روز سرم شلوغ بود. همراه همسرم دو تا در بزرگ رنگ زدیم، دست تنها! دیگه از کت و کول افتادیم ولی تجربهی جدیدی بود. موقع رنگ کردن کتاب وضعیت آخر رو گوش دادم که به شدت تخصصی بود. در مورد کودک درون و والد و بالغ صحبت کرده بود و اینکه چه اتفاقی برای یه سری میوفته که مغزشون قاط میزنه و اصطلاحا بهشون میگن روانی. همه چیز برمیگرده به دوران خودکی و چیزی که به خودمون میگیم. بهترین موقعیت اینه: «من خوبم، تو هم خوبی». چیزی که هلاکویی هم در موردش صحبت میکرد. کسی رو میشناسم که در زمان بچگی پدر و مادر نامناسبی داشته و مدام دعواها و ضد و خوردهای اونها رو میدیده، به علاوه اینکه این کتکها به خودش هم میرسیده، نتیجهی این زندگی در ذهن اون این شده:«من بدم، تو بدی». الان که 23 سالش شده به شدت عصبی و بداخلاقه و هیچ کاری رو درست انجام نمیده، همچنین مدام از دیگران طلبکاره و از همه بد میگه و تلاش میکنه روابط همه رو با هم بد کنه... به قول دکتر شیری که میگفت: «کسی که زخم خورده، به راحتی به دیگران زخم میزنه».
کتاب بعدی در مورد چشم سوم و فعال کردنش بود. نویسنده ابوطالب برازنده بود که کتابش رو میخوند. میگفت کتابش در سال 83 چاپ شده و دیگه بهش اجازه تجدید چاپ ندادن.
میگفت رنگ چشم سوم نیلی و آبی هست. یکی از چیزهایی که میتونه چشم سوم رو فعال کنه اینه که آبی رو در لیوان نیلی رنگ در مقابل نور خورشید قرار بدی. چشم سوم بین دو پیشونیه، همون جایی که مهر موقع سجده در نماز قرار میگیره، یه راه دیگه اینه که در هنگام طلوع آفتاب به سجده بری و چند دقیقهای بمونی. تعدادی سنگ رو نام برد که برای فعال کردن مفیدن، همچنین مراقبه.
در تفسیر المیزان یک نوع مراقبه برای فعال سازی چشم سوم نوشته شده که با نام چشم دله.چیزی که بهش تاکید شده بود اینه که به هیچ عنوان بدون راهنما اینکار رو نکنین چون تبعات بدی داره.
حجم اینترنتم رو کم کردم و الان 10 گیگ دادم. قبلا 20 تا بود.
حرف زیاده پس فکر کنم یکم طولانی بشه.
زندگینامه چارلی چاپلین: اولش من رو یاد دکتر حسابی انداخت به خاطر اینکه دو تا پسر بودن که پدرشون پی زندگی خودش رفته بود و مادر به سختی زندگی رو میگذروند، بعد پدر وارد میشه و کمی خرجی میده ولی میمره. شباهت بعدی اینکه هر دو پسر دومن و هر دو بعد از سختیهای فراوان به نتایج دلخواه میرسن؛ اما ادامهاش رو از چارلی میگم. اون دیگه ادامه تحصیل نمیده و با کارگردانها قرارداد میده و پانتومیم باز میکنه. از 12 سالگی شروع کرده و از راه بازیگری پول درمیآورده و بعد از اینکه وضعش خوب شد کارگردان میشه و فیلمنامه مینویسه، در این مسیر چندین بار ازدواج میکنه و چندین فرزند داره ولی جالبه اینه که همش از تنهایی گفته! با افراد سرشناس دیدار میکنه و کلا بهت بگم که از طریق فیلمهاش میترکونه. یه فیلم با نام دیکتاتور بزرگ میسازه که منظور هیتلر بوده چون در اون زمان هیتلر جنایات زیادی کرده و این فیلم نوعی اعتراضه.
کتاب همسایهی میلیونر: یکی از نکاتی که در همه کتابهایی که در مورد پوله میگه، اینه که سعی کن مالیات کمتری به دولت بدی. کلاً مالیات در هر کشوری و در هر زمانی چهرهی خوبی نداشته. حالا یکی از راههای کمتر مالیات دادن اینه که کمتر خرج کنی چون با هر تراکنش مالیات کسر میشه. بشمار ببین در ماه چند بار خرید میکنی؟ خودم بیشتر از صد بار. به این نتیجه رسیدم که برای خرید یک ماه ی باره از فروشگاه خرید کنم. در کتاب دو نوع ثروتمند رو معرفی کرده، ثروتند کارآمد و ثروتمند ناکارآمد.
ثروتمند ناکارآمد اونیه که هر چی داره خرج میکنه و هیچ برنامهای روی پولش نداره، یه جورایی مثل پدر بیپول رابرت کیوساکی میمونه. اونها به بچههاشون زیادی هدیه میدن و پول زیادی رو توی جیباشون میریزن که این باعث میشه بچههاشون هم ناکارآمد بشن. ماشینهای لوکس میخرن و لباسهای گرون میپوشن.
ثروتمند کارآمد اونیه که برنامه داره، میدونی چی و چه وقت خرج کنه، ثروت رو بر داراییهاش میدونه و پول زیاد برای موارد مصرفی خرج میکنه. حکم پدر پولدار رابرت کیوساکی رو داره. اون به بچههاش یاد میده که صرفهجو باشن. اکثراً کسی نمیدونه که ثروتمنده حتی بچههاش.
کتاب سرمایهگذاری هوشمند: این کتاب در مورد بورس بود که چطوری سهام بخریم و باهاش چکار کنیم.
جدای از این کتابهایی که در این دو روز خوندم، تولد خواهرم هم بود. البته خودش نمیدونست که صد نفر توی یه سالن برای تولدش جمع شدن و منتظر ورودش هستن. خلاصه که جای همتون خالی بود.
3/آذر/1401
واقعا که انسان موجود پیچیدهایه!
این بار کتاب «شفای کودک درون» با 220 صفحه رو خوندم. در مورد درون انسان میگفت و یک کودک درون که باید ازش مراقبت بشه. به جز کودک، والد هم داریم که هر چه بزرگتر میشیم، کودک ساکتتر و والد پررنگتر میشه. همون داستان نادیده گرفتن احساساتمون.
بعد از هر فصل تمارینی داده شده که با کودک درون ارتباط برقرار کنیم. ارتباط به این گونه هست که با دست راست مینویسی و با دست چپ جواب میگیری.
من چند بار امتحان کردم ولی نمیدونم جوابی که داده میشه از سمت کودک درونمه یا از سمت ذهنم!
میخواستم از کودکم بپرسم که جلد سوم دنیای جادویی چطوره و میخواد چطوری تموم بشه ولی خط خطی کرد، فکر کنم حال نداره جواب بده! J
2/آذر/1401
امروز صبح یه کتاب جدید شروع کردم با نام «تختخوابت را مرتب کن». یه زمانی این کتاب خیلی طرفدار داشت ولی نمیدونم چرا؟! هیچ چیز خواصی نداشت جز اینکه یه کمی از خاطرات یه ژنرال بود که میگفت وقتی سرباز بوده اولین کاری که میکرده تختخوابش رو مرتب میکرده و حس خوب میگرفته. البته در ارتش آمریکا باید اینکار رو بکنی، لباسهات باید صاف و اتوکشیده باشن و کفشهات واکسزده، در غیر اینصورت تنبیه میشی. بعد در ادامه کتاب از سختیها نوشته بود و زمانی که صدام رو دستگیر کردن. همچنین جنگ افغانستان و یه سری کارها مثل شنا در آب سرد و تحمل سختیها همین.
صبح بخیر
من 4:45 بیدار شدم ولی الان که اومدم پست بذارم ساعت از 7 هم گذشته، بیشترین وقتم رو فقط وصل شدن به وی پی ان و باز شدن روبیکا میگیره که گاهی کلا بیخیال میشم. هنوز ورزش نکردم، 26 روزه که برای خودم یه چالش ورزشی گذاشتم و از 70 کیلو رسیدم به 67 کیلو، البته این چالش مخصوص چربیهای شکم و پهلو هست که خیــــلی موثر بوده.
امروز هم یه قسمت دیگه از مهندسی امواج رنه رو گوش دادم که از این یک ساعت براتون خلاصه میگم.
قبلا گفتم که فرض کنین ذهن انسان مثل یک باغه که بذرهایی توش کاشته میشه، باغبان که خودمون هستیم وظیفه داریم که بذرهای خوب بکاریم و از اون مراقبت کنیم تا به بار بشینه، اگه حواسمون بهش نباشه اونوقت علف هرز کاشته میشه.
هر چیزی توی این دنیا دارای اتمه و هر اتم دارای انرژیه، پس همه چیز انرژیه، ارتعاشات با طول موج مشابه هم رو جذب میکنن...
این قضیه طولانیه فردا براتون میگم، الان باید پایاننامه مشتری رو تحویل بدم که دیروز شروع کردم، 98 صفحه بود که دیروز 54 صفحه انجام دادم، بقیهاش هم امروز تمومه. فرق من با ویراستارهای دیگه سرعتمه J
امروز 4:45 از خواب بیدار شدم و عجیبه که از 12 تا الان از خواب نپریدم. مثل همیشه همراه با صبحانه قسمت هفتم ویس رنه رو گوش دادم.
این بار در مورد افکاری صحبت میکرد که ما قبل از خواب داریم. پست قبلی در مورد امواج ذهنی حرف زدم پس دیگه میدونین که قبل از خواب ذهن ما روی امواج بتا قرار داره، حالا فرض کنید در طول روز یه اتفاق بد افتاده و شما مدام دارین بهش فکر میکنین، مدام دارین تجسم میکنین و تصاویر ناخوشایند میسازین تا اینکه وارد حالت آلفا میشین، انقدر به این افکار فکر میکنین که نیمه خواب میشین و به خواب میرین.
خب! خیلی مشخصه که وقتی در وضعیت تتا هستین مدام کابوس ببینین و صبح با حال بد از خواب بیدار شین.
گفتیم ما نمیتونیم فکری رو حذف کنیم، ولی میتونیم افکار جدیدی رو جایگزین کنیم. پس انتخاب میکنیم که وقتی اتفاق بدی برامون افتاد، برداشتمون رو نسبت به اون اتفاق عوض کنیم و اون رو تبدیل کنیم به افکار مثبت تا صبح رو با حال خوب بیدار بشیم.
من بهتون گفتم که پدر و مادر من خونهی خودشون رو از دست دادن و الان با سن بالا مجبور شدن که مدام اجاره باشن و با تموم دردشون پلهها رو بالا و پایین برن، من فردای اون روز با حال بد و چشمان پرسوزش از خواب بیدار شدم اما الان انتخاب کردم که این اتفاق رو به فال نیک بگیرم چون اونها قراره خونهی زیبایی داشته باشن که از قبلی بهتر باشه، جایی که در بهترین موقعیت و لویکیشنه و آرامش در اونجا هست پس من حالم خوبه.
خب بریم سر کار.
چند ماه پیش یه پایاننامه نوشتم با موضوع ادبیات تطبیقی و الان اون شخص دفاع کرده، امروز دارم اصلاحاتش رو انجام میدم.:)
روز دیگه و ساعت 5 صبح دیگه.
تا الان 5 قسمت از آموزشهای رنه رو گوش دادم.
در این بخش در مورد امواج ذهنی یا همون ارتعاش خیلی باب شده صحبت کرد. فرض کنین کوه یخیای توی اقیانوسه که نوک قله از آب بیرونه، اون قسمتی که از آب بیرونه همون ضمیر خودآگاه ماست که در یه ثانیه حدود سی فکر رو تجزیه و تحلیل میکنه، در این قسمت امواج ذهنی بتا قرار داره که بار احساسی کمی داره و بیشتر منطقی و آگاهانه است.
لایه بعدی که میره زیر آب و از لایههای ضمیرناخودآگاهه، امواج آلفاست که مرز بین آگاهی و ناآگاهیه، بار احساسی بیشتره اما هنوز نسبت به اطرافت آگاهی، لایه بعدی امواج تتاست که بار احساسیش زیاده و در هر ثانیه 9 الی 13 فکر رو دربر میگیره، زمانی که مراقبه یا مدیتیشن انجام میشه در این ارتعاش هستیم.
لایه بعدی دلتاست که زمان خوابه و بار احساسی شدیدی داره به طوری که تموم احساساتی که در طول روز دارین به صورت خواب در این امواج قرار میگیره.
اینم از ویس امروز، بعد از اون یه لیوان شیر خوردم و روی پشتبوم رفتم، ورزش کردم و از نور خورشیدی که تازه طلوع کرده بود استفاده کردم، بعدم اومدم سر کار.
یه پایاننامه قبلا برای یه دانشجوی ارشد نوشته بودم که داوری شد و نیاز به اصلاح داشت، بعد هم دو تا پیدیاف تحویل مشتری دادم و در آخر کتاب مشتری انتشاراتمون همراه با دو تا کتاب خودم چاپ شد.
سه تا سفارش کتاب هم گرفتم که اینجا از هر کس که کتابفروشی یا پخش کتاب داره میخوام که بهم پیام بده تا باهم همکاری کنیم.
09135701698 در پیامرسان روبیکا، ایتا، سروش، تلگرام یا ایمیل بده، saramortazavi1370@gmail.com
امروز هم پنج صبح بیدار شدم، قبلا لایوهای مهشید رو میدیدم ولی انقدر قطعی داره که بیخیال شدم، عوضش قسمت چهارم مهندسی امواج رنه رو گوش دادم.
رنه ذهن انسان رو مثل یه باغ میدونه که هر فکر یه بذریه که در این باغ کاشته شده، اگه برای کارهات و افکارت برنامه نداشته باشی ضمیرناخودآگاه هر بذری که دوست داره به انتخاب خودش قرار میده، این بذر که همون یک فکر هست ممکنه ناشی از شرایط اطراف و اطرافیان باشه که تبدیل به علف هرز میشه، چیزی که مهمه اینه که حتما باید بدونی چی میخوای تا بذر درست رو بکاری.
ذهن ما همه جور فکری داره، خوب یا بد، اون ها رو نمیتونیم حذف کنیم؛ اما میتونیم جایگزین افکار خوب و جدید کنیم.
فردا بهتون میگم چطوری... الان برم سر کار، کتاب یه نتورکر دستمه که امروز تحویلش میدم و یه پروپوزال که نیاز به ویراستاری داره.
تا فردا.
من سارا مرتضوی، نویسنده، ویراستار و ناشر هستم. سفارش کتاب پذیرفته میشه J
مهندسی امواج رو شروع کردم از رنه سینانی
یکی از افرادی که باعث شد من ساعت 5 صبح بیدار بشم، رنه بود. دو بار چالش 5 صبح گذاشت که بیدار میشدم، حتی روزی که مسافرت رفته بودیم و کلی خسته بودم بیدار شدم و خیلی عالی بود.
امروز صبح قسمت چهارمش رو گوش دادم.
رنه در ابتدا از ضمیرناخوداگاه و طرز کارش صحبت میکنه و دو نیم کره بالا و پایین رو تشریح میکنه.
اولین تمرین اینه که دستاوردهات رو لیست کنی، بعد از روی این لیست بنویسی که چی میخوای. این مهمه که طوری بنویسی که انگار اتفاق افتادن
مثلا من ماهیانه ده میلیون درآمد دارم.
بعد یه کارت برداری و سه تا از اهدافی که میخوای رو در زمان حال بنویسی، با صدای بلند هر روز چندین بار بخونی تا باورت بشه، یه جورایی به خودت تلقین کنی، بعد تجسمش کنی که داریش.
من سارا مرتضوی، نویسنده و ویراستار و مدیر انتشارات ادب امروز هستم.
میتونم صفر تا صد یه کتاب رو در کمترین زمان برات انجام بدم:
مراحل چاپ کتاب: