قدرت کلام
الان ساعت 5 صبحه و من پنجره رو باز کردم، میدونم خیلی عجیبه و البته اینجا هم مثل جایی که شما هستین سرده ولی من میخوام نور خدا رو حس کنم. خونهی ما همیشه صدای ماشین میاد، یه زمانی شاکی بودم؛ ولی الان میگم چه خوب، چون دارم تعداد زیادی آدم میبینم که سحرخیز هستند و این یعنی تنها نیستم.
خب! برسیم به بخش نهم مهندسی امواج رنه.
توی این قسمت در مورد قدرت کلمات و چیزهاییه که تمرکز میکنیم. یه تمرین بهت میگم. در یک دقیقه به اطرافت نگاه کن و هر چیزی که به رنگه سبزه رو به یاد بسپر...
حالا بهم بگو چه چیزهایی قهوه ای بود؟
این یعنی تمرکز، ذهنت فیلتر کرد و فقط چیزهایی رو دیدی که روش تمرکز کرده بودی. ما خودمون تصمیم میگیریم که چه چیزهایی از اطرافمون وارد ذهنمون بشه.
دیروز وارد خونهای شدم که خدای افکار منفی هستن، البته یه حسی بهم میگفت نرم ولی من به صدای درونیم گوش ندادم و رفتم. تنها چیزی که اونجا دیدم و شنیدم صداهای بلندی بود که فقط از نشدنها میگفت، یکیشون انقدر حرف میزد و مدام همون حرف قبلیهاش رو تکرار میکرد که سرسام میگرفتی، یکی دیگهشون کلا دو جمله گفت که بار منفی زیادی داشت بدتر از اون قبلی. همیشه هم گلهای خونهشون خشکه.
مسئلهی بعدی ارتعاشی هست که اشیای اطرافمون داره. همه اشیا آینهای از خودمونه حتی اگه روش چیزی نوشته بشه. یه جریانی براتون تعریف کنم.
ما یه آکواریوم بزرگ توی خونهمون داشتیم به ابعاد یک متر در دو متر و 100 تا گلدفیش برای خودشون آزادانه چرخ میزدن، نزدیک سه ماه بود و بچه هم داشتن. در یکی از روزها یه مهمونی دادیم، اون شب تموم شد و صبح که بلند شدم عجیبترین صحنه رو دیدم. فقط 8 تا از اون صد ماهی زنده مونده بودن و بقیه دراز به دراز کف آکواریوم برای همیشه خوابیده بودن.
همسرم میگفت چشم زدن ولی من نظر دیگهای دارم، فکر کنم شما هم متوجه شدین.