دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

این وبلاگ محل تفکرات و فعالیت ها و زندگی منه.
خوب و بد
شیرین و تلخ
آدرس اینستاگرام
saravirastar

جهت سفارش:
ویراستاری، صفحه آرایی، نوشتن متن، طراحی جلد، اخذ مچوز نشر و چاپ کتاب
09135701698
فقط پیام در پیامرسان جواب میدم

گیشا یا راهبه؟

يكشنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۰۳ ق.ظ

23/آبان/1401

از دیروز صبح پکیج قطع شده و خونه‌ی ما سردتر از بیرونه، رسماً دارم می‌لرزم.

رسیدم به فصل شانزدهم خاطرات یک گیشا. خاطراتی زن ژاپنیه که از بچگی‌اش رو نوشته. پدر و مادرش فوت می‌کنند و خواهر بزرگ‌ترش میره، درست ننوشته خواهرش مرده یا رفته و ولش کرده!

بعد وارد مدرسه‌ای میشه که گیشا بشه. اول فکر کردم گیشا شدن مثل راهبه شدنه چون مدرسه داره ولی بعد متوجه شدم منظور زن‌های ژاپنی‌ای هستن که از مردها پذیرایی می‌کنند.

فکر کن! بهشون آموزش میدن که چکارهایی کنن و چه حرف‌هایی بزنن که مردها لذت ببرن. این قضیه صدها سال قدمت داره. دخترهای جوان برای گیشا شدن با هم رقابت می‌کنن. گیشاهای معروف هر پنج دقیقه پول می‌گیرن.

اون‌ها لباس‌های گرون ابریشمی می‌پوشن، آرایش‌های طولانی و سخت می‌کنن (مثل آرایش عروس که خیلی طول می‌کشه) موهاش رو به سختی می‌بندن به طوری که با هر حموم اون رو باز می‌کنن.

جالب اینه که گیشای داستان ما یه رقیب حسود سن بالا داره که نمی‌ذاره اون پیشرفت کنه و مدام اذیتش می‌کنه. مدام براش پاپوش می‌دوزه و کاری کرده که در سن 13 سالگی کلی قرض بالا بیاره که تا آخر عمرش مستخدم بمونه اما اتفاق خوب ماجرا اینه که یکی از گیشاها این دختر رو انتخاب می‌کنه که خواهرش باشه (گیشاهای بالاتر به کوچک‌ترها میگن خواهر) و به اون یاد میده (روش‌های دلبریایی رو)


  • سارا مرتضوی

خاطرات یک گیشا

معرفی کتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی