امروز 4:45 از خواب
بیدار شدم و عجیبه که از 12 تا الان از خواب نپریدم. مثل همیشه همراه با صبحانه
قسمت هفتم ویس رنه رو گوش دادم.
این بار در مورد
افکاری صحبت میکرد که ما قبل از خواب داریم. پست قبلی در مورد امواج ذهنی حرف زدم
پس دیگه میدونین که قبل از خواب ذهن ما روی امواج بتا قرار داره، حالا فرض کنید
در طول روز یه اتفاق بد افتاده و شما مدام دارین بهش فکر میکنین، مدام دارین تجسم
میکنین و تصاویر ناخوشایند میسازین تا اینکه وارد حالت آلفا میشین، انقدر به این
افکار فکر میکنین که نیمه خواب میشین و به خواب میرین.
خب! خیلی مشخصه که
وقتی در وضعیت تتا هستین مدام کابوس ببینین و صبح با حال بد از خواب بیدار شین.
گفتیم ما نمیتونیم
فکری رو حذف کنیم، ولی میتونیم افکار جدیدی رو جایگزین کنیم. پس انتخاب میکنیم
که وقتی اتفاق بدی برامون افتاد، برداشتمون رو نسبت به اون اتفاق عوض کنیم و اون
رو تبدیل کنیم به افکار مثبت تا صبح رو با حال خوب بیدار بشیم.
من بهتون گفتم که پدر
و مادر من خونهی خودشون رو از دست دادن و الان با سن بالا مجبور شدن که مدام
اجاره باشن و با تموم دردشون پلهها رو بالا و پایین برن، من فردای اون روز با حال
بد و چشمان پرسوزش از خواب بیدار شدم اما الان انتخاب کردم که این اتفاق رو به فال
نیک بگیرم چون اونها قراره خونهی زیبایی داشته باشن که از قبلی بهتر باشه، جایی
که در بهترین موقعیت و لویکیشنه و آرامش در اونجا هست پس من حالم خوبه.
خب بریم سر کار.
چند ماه پیش یه پایاننامه
نوشتم با موضوع ادبیات تطبیقی و الان اون شخص دفاع کرده، امروز دارم اصلاحاتش رو
انجام میدم.:)