یه صبح دیگه
صبــــح بخیر
با اینکه کم کم همه چیز مرتب شده بازم یکم لنگم. کلا هر وقت مهمونی یا جایی میرم برنامه ام بهم میخوره. پریروز که خونه مادرم بودم، امروز خونه مادرشوهرم. هر چند اونها یه خونه باهامون فاصله دارن ولی زیاد خونه شون نمیرم. رفتارشون خیلی سرده انگار که نمیخوام بیان، همین دیروز خواهرشوهرم سروسنگین بود با اینکه ده سال ازم بزرگتره، یعنی انتظار رفتارهای عاقلانه و بالغانه رو دارم ولی چه میشه کرد، از میان هزار نفر ادم پایه دورم، اینا اینجورین. خب! خوش باشن.
رسیدم به قسمت 53 ام کتاب صوتی شوهر آهو خانم و بلخره یکم از حرص هام کم شد. دیروز یه نرم افزار نصب کردم روی گوشی که سرعت صوت رو بالا ببره، یک ساعت رو در نیم ساعت گوش میدم
قسمت دهم مهندسی امواج رو هم گوش دادم که فردا بهتون میگم چی شد
رمانم رو، دارامندی، دیروز شروع کردم و صوتی در کانال روبیکا و تلگرام به ادرس saravirastar قرار میدم
- ۰۱/۰۸/۰۴
اون فامیل ها رو میشه ازشون دور شد. در ذهن و روح و روان ازشون دور شو و فقط جسمت کنارشون باشه.
+ من کتاب نمیخونم. فقط کتاب مینویسم :)