دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

دفتر خاطرات سارا مرتضوی

نویسنده و ویراستار هستم

این وبلاگ محل تفکرات و فعالیت ها و زندگی منه.
خوب و بد
شیرین و تلخ
آدرس اینستاگرام
saravirastar

جهت سفارش:
ویراستاری، صفحه آرایی، نوشتن متن، طراحی جلد، اخذ مچوز نشر و چاپ کتاب
09135701698
فقط پیام در پیامرسان جواب میدم

شوهر آهو خانم

سه شنبه, ۳ آبان ۱۴۰۱، ۰۸:۵۶ ق.ظ

نمیدونم چرا یکم استرس دارم این چند روز، کارها با این که خوب پیش میره ولی انگار یه چیزی کمه. 

دیروز با مادرم رفتم کلاسش، یه سری کلاسه که گفته هاشون شبیه عارف هاست، بماند که من گوش ندادم و نشستم سه ساعت به کتاب صونی شوهرآهو خانم گوش دادم و کلی حرص خوردم.

خلاصه اش رو امروز توی روبیکاو اینستاگرام و تلگرام به ایدی sara_virastar میذارم.

هر چی که بخوام دارم

دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۰۷:۴۲ ق.ظ

صبح بخیر

امروز برعکس دیروز که یک ساعت و نیم دیرتر بیدار شدم، یک ساعت و نیم زودتر بیدار شدم، انگار خدا هم میخواست جبران کنه. بعد رفتم سراغ دانلود، یه مشتری سختگیر پیدا کردم که ناجور گیر میده منم که میدونین، نمیرم عقب، سرهم بندی هم توی کارم نیست چون اعتقاد به مال حلال دارم در نتیجه آموزشهای حرفه ای پیدا کردم و یاد میگیرم و ایده هام رو طرح ریزی میکنم.

الان سومین روزه که رنه رو گوش ندادم، یعنی نمیرسم ولی تمرینهاش رو انجام میدم.

دیروز عصر جلد اول دنیای جادویی با نام دنیای رنگی رنگی رو گذاشتم ویرگول، البته فایلش رو میخوام قرار بدم، هم پی دی اف، هم صوتی، هنوز وقت نکردم. جلد سوم هم اروم اروم دارم پیش میرم.

همسرم یه فیلتر شکن خریده که دارم تلاش میکنم به کامپیوتر وصل کنم ولی ویندوزم فعلا جوابگو نیست، تلاش میکنم حلش کنم، اگه نشد ویندوز رو عوض میکنم. ماهی 350 هست فیلترشکنه و سرعتش توپه.

این ارور رو میده

Component 'Codejock.Controls.v16.2.4.Demo.ocx' or one of its dependencies not correctly registered: a file is missing or invalid


اگه کسی میدونه که بهم بگه، بعلا دارم کدکس دانلود میکنم که حل شه. منهای همه اینها ظهر تا عصر خونه نیستم و کلا از همه چی دورم. بماند که امروز رفتم رو پشت بوم و کلی از نور خدا انرژی گرفتم. عکسش رو استوری کردم در روبیکا و اینستا

sara_virastar: rubika

saravirastar: insta

دنیای جادویی

يكشنبه, ۱ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۱۱ ق.ظ

امروز ساعت 6:30 بیدار شدم و تنها کاری که حالش رو داشتم انجام بدم این بود که دانلود کنم و ورزش روزانه رو انجام بدم، بعد خیلی سریع 9 شد و باید برم خرید. هر وقت می‌رم خرید جیب مبارک خالی میشه، انقدر که چیزها گرونه درامدم بالا نرفته.

یه کتاب دارم که نویسنده‌اش میخواد صفحه‌آرایی‌اش خیلی عالی باشه، من هم دارم فکر می‌کنم و هی ایده میدم و طرحش رو می‌زنم، تموم که شد یه تیکه‌اش رو عکس می‌گیرم می‌ذارم.

من یه مجموعه داستان از دنیای جادویی می‌نویسم که جلد اولش چاپ شده به نام دنیای رنگی‌رنگی و جلد دومش به نام دنیای گلبرگ سپید آماده است که ارشاد منتظر جلدشه و من هنوز وقت نکردم جلدش رو طراحی کنم. الان هم دارم جلد سومش رو می‌نویسم به نام دنیای واژه‌ها.

 


قدرت کلام

شنبه, ۳۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۱ ق.ظ

الان ساعت 5 صبحه و من پنجره رو باز کردم، می‌دونم خیلی عجیبه و البته اینجا هم مثل جایی که شما هستین سرده ولی من می‌خوام نور خدا رو حس کنم. خونه‌ی ما همیشه صدای ماشین میاد، یه زمانی شاکی بودم؛ ولی الان می‌گم چه خوب، چون دارم تعداد زیادی آدم می‌بینم که سحرخیز هستند و این یعنی تنها نیستم.

خب! برسیم به بخش نهم مهندسی امواج رنه.

توی این قسمت در مورد قدرت کلمات و چیزهاییه که تمرکز می‌کنیم. یه تمرین بهت میگم. در یک دقیقه به اطرافت نگاه کن و هر چیزی که به رنگه سبزه رو به یاد بسپر...

حالا بهم بگو چه چیزهایی قهوه ای بود؟

این یعنی تمرکز، ذهنت فیلتر کرد و فقط چیزهایی رو دیدی که روش تمرکز کرده بودی. ما خودمون تصمیم می‌گیریم که چه چیزهایی از اطرافمون وارد ذهنمون بشه.

دیروز وارد خونه‌ای شدم که خدای افکار منفی هستن، البته یه حسی بهم می‌گفت نرم ولی من به صدای درونیم گوش ندادم و رفتم. تنها چیزی که اونجا دیدم و شنیدم صداهای بلندی بود که فقط از نشدن‌ها می‌گفت، یکیشون انقدر حرف می‌زد و مدام همون حرف قبلی‌هاش رو تکرار می‌کرد که سرسام می‌گرفتی، یکی دیگه‌شون کلا دو جمله گفت که بار منفی زیادی داشت بدتر از اون قبلی. همیشه هم گل‌های خونه‌شون خشکه.

مسئله‌ی بعدی ارتعاشی هست که اشیای اطرافمون داره. همه اشیا آینه‌ای از خودمونه حتی اگه روش چیزی نوشته بشه. یه جریانی براتون تعریف کنم.

ما یه آکواریوم بزرگ توی خونه‌مون داشتیم به ابعاد یک متر در دو متر و 100 تا گلدفیش برای خودشون آزادانه چرخ می‌زدن، نزدیک سه ماه بود و بچه هم داشتن. در یکی از روزها یه مهمونی دادیم، اون شب تموم شد و صبح که بلند شدم عجیب‌ترین صحنه رو دیدم. فقط 8 تا از اون صد ماهی زنده مونده بودن و بقیه دراز به دراز کف آکواریوم برای همیشه خوابیده بودن.

همسرم می‌گفت چشم زدن ولی من نظر دیگه‌ای دارم، فکر کنم شما هم متوجه شدین.


اعتراض به چی

جمعه, ۲۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۶ ق.ظ

به طور اتفاقی اینستا باز شد و من با 112 پیام رو به رو شدم! بعد رفتم یکی یکی باز کردم، اکثریت گفته بودن کجایی و این حرف‌ها و یه تعداد بی‌معنی هم توهین کرده بودن، حالا چرا؟

چون من جمهوری اسلامی ایران رو به جمهوری ایران ترجیح میدم. توی روبیکا هر کسی با هر عقیده‌ای استوری می‌ذاره، کسی نمی‌گه چرا، نمی‌دونم اینستا چرا اینقدر فضول داره، هی می‌خوان زوری بگن اسلام خوب نیست.

بعد میگن مرگ بر دیکتاتور، خودشون هم که زور ‌می‌کنن!

حالا این قسمتش به کنار که می‌خوان زور کنن، اینی که به توهین به خود آدم و جدوآباد آدم می‌کنن چه صیغه‌ایه!

اول همه این چیزها از بی‌حجابی شروع شد ولی کلا بی‌حجاب بودن! ما یه مسافرت یه روزه رفتیم مارکرده، از همون اول شال و روسری و مانتو و هر آنچه که حجاب نامیده میشد رو برداشتن، باندهای بزرگ آورده بودن و همه اون وسط می‌رقصیدن. اینی که میگم همه، واقعا همه بودن. یکی من بودم که کنار رودخونه نشسته بودم یکی همسرم.

پلیس هم اومد، یه چایی خورد و رفت.

از لباس و ظاهرشون بگم، هر کدوم یه مدل مو، یه مدل رنگ، انواع اقسام تیشرت و تاپ و شلوارک...

یعنی این همه سروصدا مال اینه که برهنه بگردن؟!!

کو اون حجب و حیای یک خانم؟؟!!!

نگین این سروصداها مال اقتصاده که اصلا باورم نمیشه. یادتونه بنزین رو گرون کردن؟ سه روز بیشتر اعتراض مردم طول نکشید یا برای آب زاینده رود اصفهان، کشاورزها اعتراض کردن چون زمین‌هاشون نابود شده بود، پنج روز طول کشید. اینا مردم بودن وگرنه کدوم آدم عاقل و باوجدانی حاضر میشه مال مردم رو داغون کنه و از بین ببره؟ مالی که طرف با خون دل درستش کرده.

این قسمت آخر رو فقط کسانی می‌فهمن که دستشون تو دخل و خرج زندگی باشه.

تهش رو بگم، اگه نظام هم عوض بشه، همین آشه و همین کاسه، تازه بدتر هم میشه. ما کسی رو می‌خوایم که دلسوز مردم باشه، نه پسر نمی‌دونم کی که اصلا پشیزی براش اهمیت نداره یا فلان رجبی که زن رو دستگاه جوجه‌کشی می‌دونه.


ساعت جفت

پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۱۳ ق.ظ

الان به ساعت نگاه کردم، 6:06 صبح رو نشون میده، فکر کنم بیشتر از یک ماهه که هر وقت به ساعت نگاه می‌کنم جفت می‌بینم! معنیش رو کسی می‌دونه؟ بهم بگه.

امروز یکم تنوع دادم، دیروز زنگ زدم به خواهر و مادرم که هر کسی غذای ظهر رو درست کنه و ببریم خونه مادرجون. من خورشت بامیه درست می‌کنم، خودم عاشق این غذام ولی همسرم نمی‌خوره.

هنوز ویس جدید گوش ندادم، هنوز ورزش نکردم؛ ولس اومدم صفحه‌آرایی حرفه‌ای که دیشب سفارش گرفتم رو انجام بدم، تازه پایان‌نامه که دستم بود هم مونده که منتظرم کتاب‌هایی که سفارش دادم به دستم برسه.

اگه روبیکا داری من رو فالو کن، sara_virastar

دیروز استوری کردم که: تا حالا دخترم رو دیدی؟ امروز می‌خوام دخترم رو معرفی کنمو

من برم سر کار

صبح بخیر سحرخیزها


اینجا همه چاقن!!

چهارشنبه, ۲۷ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۴ ق.ظ


امروز روز منه، می‌خوام یه اتفاقی رو براتون تعریف کنم.یه آشنایی داریم که پدر خانواده هر از گاهی به خونه‌شون ما رو دعوت می‌کنه؛ اما چیزی که باعث مسئله شده رفتار ناشایست اعضای خانواده است که البته من در مقابل حرف‌های نامربوط سکوت می‌کنم چون شخصیتم طوری نیست که با هر کس مثل خودش رفتار کنم.

شما رو نمی‌دونم وقتی بهتون توهین میشه و فحش بهتون میدن چکار می‌کنین؛ ولی من سکوت می‌کنم و تا اونجایی که ممکنه از اون شخص بیمار دور میشم چون در مدار من نیست، حتی وقتی حرف می‌زنه جو رو عصبی می‌کنه...بگذریم، اصل قضیه رو براتون بگم.

یکی از اون روزهایی که خونه‌شون بودیم و همه جمع بودیم، از میان هزار حرف نامربوطی که زد، یکی از حرف‌هاش باعث شد رگ غیرتم باد کنه، آخه من روی خودم خیـــــــلی غیرت دارم. اونجا همه چاق بودن و من هم دو سالی هست که آهسته آهسته به جمع چاق‌ها پیوستم چون با قد 162، وزنم 70 کیلو شده و اون حرف این بود:

«اینجا همه چاقند.»

شاید حرفی نباشه که نیاز به برخوردن داشته باشه ولی به من ناجور برخورد چون دو سال پیش 45 کیلو بودم و اون داشت رسما به من توهین می‌کرد چون بقیه‌اشون کلا چاقند، خودش 120 کیلوه، همش هم وسط سالن ولو میشه!

وقتی بهم برخورد نشستم و برنامه‌ریزی کردم، از یتیوب یه ویدیوی چالشی آب کردن چربی پیدا کردم، یه اپلیکیشن برنامه‌ریزی نصب کردم و هر روز صبح به مدت یه ربع ورزش کردم، از 70 کیلو در عرض یک ماه رسیدم به 67 کیلو. J

فردا روز سی‌امه چالشه و انقدر از خدا که این قدرت رو بهم داد و خودم راضی‌ام که قابل وصف نیست.

چالش رو همچنان ادامه می‌دم و میخوام این بنده خدا رو ماه دیگه ببینم و بهش بگم:

- فلانی! کافر همه رو به کیش خود پندارد.

البته نمی‌گم


نمیرم عقب حتی یک قدم

سه شنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۲ ق.ظ

الان ورزش کردم و این آهنگ رو گوش میدم


کفشای آهنی پام کردم، من این دنیای وحشی رو رام کردم!
مشکلاتو میذارم زیر پا… میرم بالا من مث بالگردم!
هرکجا مشکلا بزرگ شد؛ من سعیمو زیاد کردم
حتی توی بدترین شرایط؛ بازم به خودم اعتماد کردم…
یاد گرفتم که زندگی سخته و دست زیاد بالا دست…
توی جاده زندگی؛ همیشه پایین و بالا هست
یاد گرفتم که زندگی؛ یعنی همین لحظه

فردا که نیومده… ولی امروز همین حالا هست
هیچ مشکلی بزرگ هیچ دیواری واسم بلند نیست!
این دنیا جایی واسه اونا که همیشه جلوی خطر پره دلهرن نیست
یاد گرفتم که روی پای خودم وایسم
چون موقع سختیا، دیگه هیچکس دورم نیست
نمیرم عقب حتی یه قدم…
من جلو دردا هیچوقت کوتاه نیومدم!
من گذشته رو نمیشه برگردونم
پس میرم جلو تا جایی که میتونم…
اگه مانع زیاده حتی با پای پیاده؛ من با عزم و اراده میرم جلو خیلی ساده…
این دنیا بازتابِ رفتار خودته
غمگین باشی غمگینه و شاد باشی شاده…
همه ی فکر و ذکرم اینه یکم تغییرم بدم خودمو
چون نمیشه تغییر داد دنیا رو
یه وقتایی یه زخمایی نمیکُشه؛ ولی قوی تر میکنه مارو…
همه توی حرفا میگن دوس دارن، که مشکلا حل شه
ولی واسه این کار میخوان؛ یه نفر دیگه نفر اول شه!

واسه تغییر واسه هرچی از خودت شروع کن…
اگه میخوای این دنیا به بهشت مبدل شه..
بد به دلت راه نده به ترسات پا نده
محکم باش برو جلو، تا آخر وایسا وا نده!
تسلیم نشی برنده ای… همیشه بازنده بوده اون که جا زده
نمیرم عقب حتی یه قدم…
من جلو دردا هیچوقت کوتاه نیومدم!
من گذشته رو نمیشه برگردونم
پس میرم جلو تا جایی که میتونم…

───┤ ♩♬♫♪♭ ├───

سیروان خسروی زانیار خسروی نمیرم عقب

امروز و علف هرز

سه شنبه, ۲۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۴ ق.ظ

صبح بخیر

من 4:45 بیدار شدم ولی الان که اومدم پست بذارم ساعت از 7 هم گذشته، بیشترین وقتم رو فقط وصل شدن به وی پی ان و باز شدن روبیکا می‌گیره که گاهی کلا بیخیال می‌شم. هنوز ورزش نکردم، 26 روزه که برای خودم یه چالش ورزشی گذاشتم و از 70 کیلو رسیدم به 67 کیلو، البته این چالش مخصوص چربی‌های شکم و پهلو هست که خیــــلی موثر بوده.

امروز هم یه قسمت دیگه از مهندسی امواج رنه رو گوش دادم که از این یک ساعت براتون خلاصه میگم.

قبلا گفتم که فرض کنین ذهن انسان مثل یک باغه که بذرهایی توش کاشته میشه، باغبان که خودمون هستیم وظیفه داریم که بذرهای خوب بکاریم و از اون مراقبت کنیم تا به بار بشینه، اگه حواسمون بهش نباشه اونوقت علف هرز کاشته میشه.

هر چیزی توی این دنیا دارای اتمه و هر اتم دارای انرژیه، پس همه چیز انرژیه، ارتعاشات با طول موج مشابه هم رو جذب می‌کنن...

این قضیه طولانیه فردا براتون می‌گم، الان باید پایان‌نامه مشتری رو تحویل بدم که دیروز شروع کردم، 98 صفحه بود که دیروز 54 صفحه انجام دادم، بقیه‌اش هم امروز تمومه. فرق من با ویراستارهای دیگه سرعتمه J


جال خوب

دوشنبه, ۲۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۲۶ ق.ظ

امروز 4:45 از خواب بیدار شدم و عجیبه که از 12 تا الان از خواب نپریدم. مثل همیشه همراه با صبحانه قسمت هفتم ویس رنه رو گوش دادم.

این بار در مورد افکاری صحبت می‌کرد که ما قبل از خواب داریم. پست قبلی در مورد امواج ذهنی حرف زدم پس دیگه می‌دونین که قبل از خواب ذهن ما روی امواج بتا قرار داره، حالا فرض کنید در طول روز یه اتفاق بد افتاده و شما مدام دارین بهش فکر می‌کنین، مدام دارین تجسم می‌کنین و تصاویر ناخوشایند می‌سازین تا اینکه وارد حالت آلفا میشین، انقدر به این افکار فکر می‌کنین که نیمه خواب میشین و به خواب می‌رین.

خب! خیلی مشخصه که وقتی در وضعیت تتا هستین مدام کابوس ببینین و صبح با حال بد از خواب بیدار شین.

گفتیم ما نمی‌تونیم فکری رو حذف کنیم، ولی می‌تونیم افکار جدیدی رو جایگزین کنیم. پس انتخاب می‌کنیم که وقتی اتفاق بدی برامون افتاد، برداشتمون رو نسبت به اون اتفاق عوض کنیم و اون رو تبدیل کنیم به افکار مثبت تا صبح رو با حال خوب بیدار بشیم.

من بهتون گفتم که پدر و مادر من خونه‌ی خودشون رو از دست دادن و الان با سن بالا مجبور شدن که مدام اجاره باشن و با تموم دردشون پله‌ها رو بالا و پایین برن، من فردای اون روز با حال بد و چشمان پرسوزش از خواب بیدار شدم اما الان انتخاب کردم که این اتفاق رو به فال نیک بگیرم چون اون‌ها قراره خونه‌ی زیبایی داشته باشن که از قبلی بهتر باشه، جایی که در بهترین موقعیت و لویکیشنه و آرامش در اونجا هست پس من حالم خوبه.

خب بریم سر کار.

چند ماه پیش یه پایان‌نامه نوشتم با موضوع ادبیات تطبیقی و الان اون شخص دفاع کرده، امروز دارم اصلاحاتش رو انجام میدم.:)


امواج ذهنیِ امروز

يكشنبه, ۲۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۵۱ ق.ظ

روز دیگه و ساعت 5 صبح دیگه.

تا الان 5 قسمت از آموزش‌های رنه رو گوش دادم.

در این بخش در مورد امواج ذهنی یا همون ارتعاش خیلی باب شده صحبت کرد. فرض کنین کوه یخی‌ای توی اقیانوسه که نوک قله از آب بیرونه، اون قسمتی که از آب بیرونه همون ضمیر خودآگاه ماست که در یه ثانیه حدود سی فکر رو تجزیه و تحلیل می‌کنه، در این قسمت امواج ذهنی بتا قرار داره که بار احساسی کمی داره و بیشتر منطقی و آگاهانه است.

لایه بعدی که میره زیر آب و از لایه‌های ضمیرناخودآگاهه، امواج آلفاست که مرز بین آگاهی و ناآگاهیه، بار احساسی بیشتره اما هنوز نسبت به اطرافت آگاهی، لایه بعدی امواج تتاست که بار احساسیش زیاده و در هر ثانیه 9 الی 13 فکر رو دربر می‌گیره، زمانی که مراقبه یا مدیتیشن انجام میشه در این ارتعاش هستیم.

لایه بعدی دلتاست که زمان خوابه و بار احساسی شدیدی داره به طوری که تموم احساساتی که در طول روز دارین به صورت خواب در این امواج قرار می‌گیره.

اینم از ویس امروز، بعد از اون یه لیوان شیر خوردم و روی پشت‌بوم رفتم، ورزش کردم و از نور خورشیدی که تازه طلوع کرده بود استفاده کردم، بعدم اومدم سر کار.

یه پایان‌نامه قبلا برای یه دانشجوی ارشد نوشته بودم که داوری شد و نیاز به اصلاح داشت، بعد هم دو تا پی‌دی‌اف تحویل مشتری دادم و در آخر کتاب مشتری انتشاراتمون همراه با دو تا کتاب خودم چاپ شد.

سه تا سفارش کتاب هم گرفتم که اینجا از هر کس که کتابفروشی یا پخش کتاب داره می‌خوام که بهم پیام بده تا باهم همکاری کنیم.

09135701698 در پیام‌رسان روبیکا، ایتا، سروش، تلگرام یا ایمیل بده، saramortazavi1370@gmail.com


باغت را بساز

شنبه, ۲۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۵۴ ق.ظ

امروز هم پنج صبح بیدار شدم، قبلا لایوهای مهشید رو می‌دیدم ولی انقدر قطعی داره که بیخیال شدم، عوضش قسمت چهارم مهندسی امواج رنه رو گوش دادم.

رنه ذهن انسان رو مثل یه باغ می‌دونه که هر فکر یه بذریه که در این باغ کاشته شده، اگه برای کارهات و افکارت برنامه نداشته باشی ضمیرناخودآگاه هر بذری که دوست داره به انتخاب خودش قرار میده، این بذر که همون یک فکر هست ممکنه ناشی از شرایط اطراف و اطرافیان باشه که تبدیل به علف هرز میشه، چیزی که مهمه اینه که حتما باید بدونی چی می‌خوای تا بذر درست رو بکاری.

ذهن ما همه جور فکری داره، خوب یا بد، اون ها رو نمی‌تونیم حذف کنیم؛ اما می‌تونیم جایگزین افکار خوب و جدید کنیم.

فردا بهتون می‌گم چطوری... الان برم سر کار، کتاب یه نتورکر دستمه که امروز تحویلش می‌دم و یه پروپوزال که نیاز به ویراستاری داره.

تا فردا.

من سارا مرتضوی، نویسنده، ویراستار و ناشر هستم. سفارش کتاب پذیرفته میشه J


رنگی درهم

جمعه, ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۲۲ ق.ظ

خلاصه‌اش بگم که دیروز از 5 بیدار شدم و رفتم برای کمک خونه‌ی مادرم، هم حرص می‌خوردم (البته تو خودم) هم غذا رو درست می‌کردم.خودمم دست درد و گردن درد و زانو درد داشتم، آخه خونه‌ی ما هم اجاره است با کلی پله.

کلا برات بگم دیروز روز سختی بود تنها خوبیش این بود که کتاب‌هام که چاپ شده بود به دستم رسید. من از همون اول تصمیم گرفته بودم که داستان کودک دنیای رنگی رنگی رو به کتابخونه‌ها بدم و رمان دارامندی رو بفروشم. خدا رو شکر که بالاخره بعد از یک سال و نیم رسید.

چه این پست طولانی شد!

همینجا ببندمش.

وقتی شب رسیدم خونه با بدن و روح داغونی بودم، تازه همسرم حالش بد شده بود و سردرد داشت، نمی‌دونم چطوری اون رو باید آروم می‌کردم.

الان که این متن رو مینویسم ساعت 7:19 صبحه و من یکی از کتاب‌های مشتری‌هام رو آماده کردم. با تنی خسته و روحی نه چندان شاد.

فعلا.

تمارین رنه

چهارشنبه, ۲۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۴ ق.ظ

مهندسی امواج رو شروع کردم از رنه سینانی

یکی از افرادی که باعث شد من ساعت 5 صبح بیدار بشم، رنه بود. دو بار چالش 5 صبح گذاشت که بیدار می‌شدم، حتی روزی که مسافرت رفته بودیم و کلی خسته بودم بیدار شدم و خیلی عالی بود.

امروز صبح قسمت چهارمش رو گوش دادم.

رنه در ابتدا از ضمیرناخوداگاه و طرز کارش صحبت می‌کنه و دو نیم کره بالا و پایین رو تشریح می‌کنه.

اولین تمرین اینه که دستاوردهات رو لیست کنی، بعد از روی این لیست بنویسی که چی می‌خوای. این مهمه که طوری بنویسی که انگار اتفاق افتادن

مثلا من ماهیانه ده میلیون درآمد دارم.

بعد یه کارت برداری و سه تا از اهدافی که می‌خوای رو در زمان حال بنویسی، با صدای بلند هر روز چندین بار بخونی تا باورت بشه، یه جورایی به خودت تلقین کنی، بعد تجسمش کنی که داریش.


دکتر آزمندیان و من

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۱۲ ق.ظ

جدیدا ساعت رو روی 4:45 تنظیم می‌کنم که زنگ بزنه چون صبح‌ها زود روشن میشه.

سمینار آزمندیان هم تموم شد، یه خلاصه‌ای بهتون بگم که بعد برم سراغ ویس‌های جدیدی که گوش میدم.

نمی‌دونم که آزمندیان رو میشناسین یا نه؟ اون در زمان جنگ خبرنگار بوده، یه آب‌باریکه داشته و زندگیش رو می‌گذرونده تا اینکه تصمیم می‌گیره انسان زیبای دیگه‌ای بشه، میره آمریکا و ادامه تحصیل میده، تا مدرک پروفسوری می‌خونه و الان به مردم ایران کمک می‌کنه تا انسان زیبای دیگری شوند.

در این سمیناری که گوش دادم در مورد هدف گفت: اول اینکه یه لیست از هر چی می‌خوای بنویس، طبق کتاب‌هایی که خوندم 110 مورد بنویسی (که عمرا به این عدد برسی) بعد اولیوت‌بندی کن و براشون زمان قرار بده.

مسئله‌ی بعدی نظام باورهایی هست که داری، این که به چی اعتقاد داری مهمه، ضمیر ناخودآگاه یه بچه‌ی ساده‌ست که هر چی بهش بگی باورش میشه، به این میگن مهندسی تکنولوژی که آزمندیان یه کتاب در موردش نوشته، فکر کنم چهار سال پیش بود که خوندمش، شاید هم بیشتر...

حرف زیاده و وقت کم.


جادوی کلمات

جمعه, ۱۵ مهر ۱۴۰۱، ۰۵:۵۰ ب.ظ

نمی‌دونم چند روز از 5 صبحی بودنم گذشته ولی عاشقش شدم. یه خلاصه‌ای بگم از بیانات دکتر آزمندیان که دارم سمینارش رو گوش میدم.

میگه ارتباطات خیلی مهمه، اطلاعاتی که در کتاب آیین دوستیابی دیل کارنگی بود رو میگه و بر روی لبخند تاکید داره، یادتونه کوین هم موقعی که می‌گفت وقتی می‌خوای احساس خوب داشته باشی لبخند بزن؟

لبخند باعث میشه که اعتماد‌به‌نفست بالا باشه و حس خوب داشته باشی.

مسئله‌ی بعدی قدرت کلماته. آزمندیان میگه کلمات جادو دارن، به جای گفتن اینکه بگی مشکل داری، بگو مسئله‌ای داری که حلش می‌کنی. ادیسون میگه: من 999 نوع راه برای حل مسئله‌ی برق طی کردم.

کلمه‌ی دوم شکسته که بار منفی داره، پس به جای شکست بگو تجربه. به شخصه خودم در زندگیم تجربیات زیادی داشتم، هر چه تجربیاتت بیشتر باشه، آدم قدرتمندتری هستی.

وقتی می‌خوای تصمیمی بگیری، مشورت کن؛ نپرس که من چه کار کنم؟ بپرس پیشنهاد شما برای فلان کار چطوریه.

حرف زیاده و زمان کم. امیدوارم تا اینجا شما هم مثل من یاد گرفته باشین تا با هم موفق بشیم.


کوین هم تموم شد

پنجشنبه, ۱۴ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۴۰ ق.ظ

سلام سلام

صبح بخیر

امروز هم مثل روزهای دیگه 5 صبح بیدار شدم، ویس‌های کوین ترودو تموم شد، کوین جزو فراماسونرها بوده و اطلاعاتی رو لو میده که باعث میشه ببرنش زندان، من این اطلاعات رو در غالب رمان گنجوندم، به زودی عکس کتاب رو میذارم تا هر کس خواست تهیه کنه.

الان ویس سمینار دکتر آزمندیان رو گوش میدم.

بلخره اون یه تومن که طلبکار بودم به حسابم واریز شد، البته نزدیک دو تومن دیگه هم طلبکارم که اونم حل میشه.

برام نظر بذارین ببینم چکاره‌این؟ J

یه چالش 21 روزه از یه ورزش سخت برای خودم راه انداختم، برم ورزش کنم، فعلا

ساعت 6:40 صبح(دیر شد)

می‌خوام حالم خوب باشه

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۵۷ ق.ظ

من هنوز 5 صبحی هستم،کتاب صوتی آیین دوستابی تموم شد، الان دارم ویس‌های کوین ترودو رو گوش می‌دم که میگه چطوری حست رو خوب کنی که خللاصه بهتون میگم.


1.     غذای اورگانیک

2.     ورزش کردن، ساده‌ترینش پیاده‌روی و قدم زدن زیر آفتاب، چون نور خورشید باعث میشه ارتعاشش مثبت بشه

3.     مطالعه کردن

4.     گوش دادن مکرر به ویس‌های انگیزشی

5.     اطرافتون افراد موفق باشه

6.     موسیقی و آواز خوندن

7.     بغل کردن

8.     خندیدن

9.     رفتن به سونا، استخر و جکوزی

10.    حیوون خونگی

11.     خلق کردن با دست مثل مجسمه سفالی

12.    رقصیدن

13.     گل کاری

14.     آشپزی


من آموزش‌های انگیزشی رو در رمان خودم به نام دارامندی قرار دادم

تا کتاب آپ بشه بهت بگم...

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۴۰۱، ۰۷:۴۸ ق.ظ

خب!
من طبق هر روز ساعت 5 صبح بیدار شدم و طبق معمول کتاب صوتی گوش دادم.رسیدم تا صفحه 170 آیین دوستیابی دیل کارنگی، بعد رفتم پی دی اف و ورد کتاب های انتشاراتمون رو درست کردم و گذاشتم توی کتابراه،
الان دارم آپلود میشه،منم از فرصت استفاده کردم که بیام با شما حرف بزنم.
اینترنت همچنان قطعه و من در روبیکا به آدرس @sara_virastar فعالم، همچنین در سروش و ایتا هم هستم که البته گهکاهی پیام میاد.
اون موقع که نت وصل بود حداقل 30 تا پیام رو داشتم
امروز میخوام پول به حساب یه بنده خدا بریزم، به مبلغ 5 میلیون که حسابم صفرِ صفر میشه، بماند که 520 هم باید برای بیمه بریزم و نمیدونم چکار کنم. اون موقع که اینستا بود کار داشتم ولی الان ...
البته یک میلیون هم طلبکارم، طرف لندنه و میگه نمیتونه بریزه ولی فکر نکنم در کل بخواد بریزه، الان دو هفته گذشته. اشتباهم این بود که بهش اعتماد کردم و کار رو بهش تحویل داده. حیف زمان و وقت و انرژی‌ای که گذاشتم
خب انگار کتاب آپ شد، دیگه برم سر کارهای دیگه ام. خداحافظی


شش دستاورد برای تاثیر در قلب ها

جمعه, ۸ مهر ۱۴۰۱، ۰۶:۵۱ ق.ظ

من هر روز صبح ساعت 5 بیدار میشم، نماز میخونم، ورزش میکنم، صبحانه میخورم و به کتاب صوتی گوش میدم. این روزها کتاب آیین دوستیابی کارنگی را گوش میدم و میخوام قسمت دیگه ای به طور خلاصه براتون تعریف کنم.

شش دستاورد برای ورود به قلوب:

1.  صمیمت قلبی

2.  اهمیت دادن به شخص شخیص مقابل J

3.  گوش دادن جذاب

4.  صدا زدن نام فرد

5.  لبخند

6.  قبل از اینکه فرد از ایراد بگیره، بپذیر و خود اعتراف کن تا خلع صلاح بشه